پژوهشی مهم هشدار میدهد تا نگران این مسئله باشیم.
آرش امامزاده
نکات کلیدی
- بهعلت عوامل مختلف (بیماری فراگیر کرونا تازهترین آنها است)، افراد بیشتری از لحاظ اجتماعی منزوی شده و در تنهایی بهسر میبرند.
- پژوهشی جدید نشان میدهد که تنها زندگیکردن در مقایسه با زندگی در کنار دیگران، خطر ابتلا به افسردگی را ۴۲ درصد افزایش میدهد.
- روشهای درمانی روانشناختی، داروشناختی و بهبود فردی در دسترس و کارآمد میتوانند به کاهش تنهایی، انزوای اجتماعی و افسردگی کمک کنند.
اخیراً وو (Wu) و همکاران در پژوهشی که در ماه اوت در مجلهی پیشتازان روانپزشکی (Frontiers in Psychiatry) منتشر شد، اعلام کردند که تنها زندگیکردن با خطر بالای ابتلا به افسردگی در ارتباط است.
اجازه دهید پیش از بررسی این پژوهش، کمی به روانشناسی تنهایی بپردازیم.
روانشناسی تنهایی
ما در بحبوحهی آنچه «شیوع تنهایی» نامگذاری شده قرار گرفتهایم. بیشک بیماری فراگیر کرونا، اگرچه تنها دلیل این شیوع نیست، نقشی در این بین ایفا کرده است.
تنهایی به وجود تعارض و ناهماهنگی میان روابط مطلوب (desired) و محققشده (achieved) اشاره دارد و بر دو نوع است:
- اجتماعی (شکست در برقراری روابط دوستانه).
- عاطفی (شکست در برقراری روابط عاشقانهی رضایتبخش).
تنهایی با گرایشها و رفتارهای متعددی چون اتخاذ راهکارهای ناهنجار تنظیم هیجان (emotion regulation)، استفادهی بیشتر از رسانههای جمعی، ترس شدید از نادیده گرفتهشدن فرصتها، ولخرجی و مادیگرایی در ارتباط است.
پژوهشها نشان میدهند که تنهایی بر سلامت جسمانی و روانی نیز اثراتی منفی میگذارد؛ بهعنوان مثال، تنهایی عامل تقویت (risk factor) خطر ابتلا به افسردگی است، میزان حساسیت به درد را افزایش میدهد و با مرگ زودرس نیز در ارتباط است.
احساس تنهایی، تنها زندگیکردن و افسردگی
آیا تنهایی با راه و روش زندگی، بهویژه تنها زندگیکردن مرتبط است؟
این درست که بهدلیل آلودگیهای بیماری کرونا و رعایت فاصلهی اجتماعی (یا قرنطینه)، بسیاری از ما مجبور شدهایم بهطور موقت تنها و بهدور از کسانی که حضورشان در کنارمان اهمیت دارد (مثل شریک زندگی، اعضای خانواده و دوستان)، زندگی کنیم. اما نکتهی قابلتوجه این است که تنها زندگیکردن، کمکم دارد برایمان به عادتی تازه تبدیل میشود.
در حقیقت این روزها، تعداد منازل مسکونیای که تنها یک نفر در آن حضور دارند بیشتر از قبل شده است. به علل مختلفی چون ازدواجنکردن، جدایی از خانواده، طلاق یا بیوگی (widowhood)، نزدیک به یکسوم افراد ساکن در کشورهای غربی در تنهایی روزگار میگذرانند.
در بُعد جسمی از اجتماع منزویشدن نیز مثل احساس تنهایی میتواند عامل تقویت بسیاری از اختلالات مربوط به سلامت جسمانی (مثل بیماریهای قلبی و عروقی، سکته، دیابت و مرگ زودرس) و سلامت روانی بهویژه افسردگی باشد.
باوجود پژوهشهای بسیاری که بر این موضوع صورت گرفته، تعداد کمی از آنها تنهایی و انزوای اجتماعی را بهعنوان عوامل تقویت خطر ابتلا به افسردگی در یک بازهی گستردهی زمانی مورد بررسی قرار دادهاند. به همین منظور، وو و همکاران با تکیه بر دادههای بهدستآمده از مطالعات بلندمدت (longitudinal studies) این رابطه را مورد پژوهش قرار دادهاند که در ادامه بهطور مختصر شرح داده میشود.
بررسی رابطهی میان تنها زندگیکردن و افسردگی
نمونه: از طریق جستجویی روشمند در پایگاه دادههای Embase، Pubmed و Cochrane تا ماه می سال ۲۰۲۲، تعداد ۲۰۵۶ پژوهش پیدا شد. از بین ۲۳۹ مقالهی تماممتنی بررسیشده، ۷ مقاله به مرحلهی فراتحلیل (meta-analysis) فرستاده شد. از لحاظ دادههای جمعیتشناختی، ۱۲۳۸۵۹ نفر بدون هیچ سابقهی روانپریشی در پژوهش شرکت کردند که ۶۵ درصد از آنان را زنان تشکیل میدادند.
تحلیل دادهها نشان دادند که «تنها زندگیکردن در مقایسه با تنها زندگینکردن همبستگی بیشتری با خطر ابتلا به افسردگی دارد (OR 1.42, 95% CI 1.19– ۱.۷۰).» از لحاظ جمعیتشناختی، تحلیل دادهها نشان داد که تنها زندگیکردن خطر ابتلا به افسردگی را در مردان بیشتر از زنان، در سالمندان بیشتر از جوانان و در روستانشینان بیشتر از شهرنشینان افزایش میدهد.
تعدادی از فراتحلیلهای پیشین نیز به این نتیجه رسیده بودند که تنها زندگیکردن عامل تقویتکنندهی ابتلا به افسردگی است؛ منتها فقط از مطالعات مقطعی (cross-sectional studies) استفاده کرده بودند؛ این درحالی است که تحلیل کنونی از مطالعات بلندمدت بهره میبرد. بااینوجود نتایج یکسان از آب درآمدند. بهویژه مشخص شد که تنها زندگیکردن خطر ابتلا به اختلالات افسردگی را ۴۲ درصد افزایش میدهد.
چرا انزوای اجتماعی با افسردگی مرتبط است؟
پرسش اساسی این است که چرا تکوتنها روزگار گذراندن خطر ابتلا به افسردگی را افزایش میدهد.
توضیحات قابلتأمل گوناگونی در این باب میتوان ارائه داد: ممکن است کسانی که تنها زندگی میکنند در مقایسه با کسانی که در کنار دیگران به زندگی مشغولاند در شرایط مالی بدتری قرار بگیرند، پیوند و پشتیبانی کمتری از سوی اجتماع دریافت کنند، از سلامت جسمانی یا روانی ضعیفتری برخوردار باشند یا در رعایت بهداشت عادات ناشایستهتری داشته باشند.
ارتباط میان تنها زندگیکردن و افسردگی از پیچیدگی خاصی برخوردار است. بهعنوان مثال پژوهشها بیان میکنند که در افرادی با سابقهی بیماریهای وخیم و شرایط جسمانی ناتوانکنندهای چون دردهای مزمن، احتمال منزویشدن و درنتیجه ابتلا به افسردگی بیشتر است. بااینوجود، احتمال میرود که وجود افسردگی نیز به بدترشدن کیفیت زندگی بیماران و افزایش انزوای اجتماعی و احساس تنهایی در آنها منجر شود.
نتیجهگیری
پژوهش ارائهشده از دادههای جمعآوریشده از چیزی حدود ۱۲۴۰۰۰ نفر، بهمنظور تحلیل و بررسی ارتباط میان راه و روش زندگی و اختلالات موجود در خُلقوخوی افراد بهره برد. نتیجه این بود که تنها زندگیکردن در مقایسه با زندگی در کنار دیگران، خطر ابتلا به افسردگی را ۴۲ درصد افزایش میدهد.
این مسئلهای نگرانکننده است؛ چرا که افسردگی سطح کیفی زندگی را پایین میآورد، به ناتوانی جسمی و ذهنی میانجامد و با «بروز بیماریهای قلبی و عروقی، سکته، تصلب شرائین، مشکلات گوارشی، فشار خون، آسم، ورم مفاصل (آرتروز)، معلولیت، خودکشی و خودآزاری» در ارتباط است.
خبر خوب اینکه برای مقابله با افسردگی روشهای درمانی روانشناختی و داروشناختی کارآمدی موجود است و اخیراً روشهای نوینی چون تزریق بوتاکس، استفاده از کِتامین IV و قارچهای جادویی نیز شناسایی شدهاند.
برای کاهش تنهایی و انزوا نیز روشهای درمانی گوناگونی (از تمرینهای ذهنآگاهی گرفته تا روباتهای خانگی) در دسترس است. همچنین رویکردهای بهبود فردی (Self-help) مثل پرورش حس هدفمند بودن در زندگی یا به سرپرستیگرفتن یک حیوان خانگی میتوانند با تنهایی و افسردگی مقابله کنند.