رابطه‌ی عاطفی با آدم‌های جامعه ستیز: فیلم مصاحبه با خون آشام

چالش‌های رابطه با فردی که از همدلی بویی نبرده است.

 

نکات کلیدی:

  • افراد جامعه‌ستیز شاید افراد جذابی باشند، اما شریک‌های عاطفی مناسبی نیستند.
  • نجات‌یافتگان از این روابط شاید به دلیل پیوندی که با فرد مهاجم حس می‌کنند (وابستگی تروماتیک)، خودشان را در قالب یک قربانی سوءاستفاده نبینند.
  • چرخه‌ی سوءاستفاده باعث می‌شود که ترک کردن این نوع از رابطه برای نجات‌یافته سخت باشد.

 

هشدار اسپویل: در این مقاله در مورد صحنه‌ها و مثال‌هایی از فیلم «مصاحبه با خون‌آشام» صحبت خواهیم کرد. اگر تا حالا مصاحبه با خون‌آشام را ندیده‌اید، شاید بخواهید اول فیلم را ببینید و بعد این مطلب را بخوانید.

 

آیا لستات جامعه‌ستیز است؟

اجازه بدهید از نزدیکتر بررسی کنیم. بله، لستات (شخصیت اصلی فیلم) مصداق بارز یک فرد جامعه ستیز است.

تنها فاکتوری که شاید باعث شود در این خصوص کمی تخفیف قائل شویم، خون‌آشام بودن اوست. امیدوارم خیلی تعجب نکنید ولی همه‌ی خون‌آشام‌ها جامعه ستیز محسوب می‌شوند. البته لوییس (یکی دیگر از شخصیت‌های فیلم) با زنده نگه داشتن حس همدلی و پشیمانی در خودش ثابت کرد که حتی خون‌آشام‌ها هم ممکن است جامعه‌ستیز نباشند.

 

جامعه‌ستیزها، یا به بیان بهتر، افرادی با اختلال شخصیتی تضاد با جامعه(APD) خصوصیات واضح و مشخصی دارند. در آنها حس همدلی با دیگران وجود ندارد. در قبال کارهایی که مرتکب می‌شوند احساس پشیمانی نمی‌کنند. عملکردشان همواره خودسرانه، متقلبانه و ریاکارانه است. آنها قوانین را زیر پا  می‌گذارند، پرخاشگرند و از روی هوا و هوس عمل می‌کنند و بدتر از همه اینکه، در اکثر اوقات افرادی به غایت جذاب و دلربا هستند.

برای توضیح کلمه‌ی جامعه‌ستیز می‌توان به شخصیت لستات اشاره کرد. او از هر لحاظ با معیارهای جامعه‌ستیزی که گفتیم همخوانی دارد. او نه تنها بدون پشیمانی به انسان‌ها آسیب می‌زند، بلکه با لذت آنها را به قتل می‌رساند. نه تنها جذاب و تودل‌برو است بلکه دقیقا می‌داند برای جا انداختن خودش در دل جامعه و جذب محبت دیگران باید چه کار کند.

او هیچ اهمیتی به اینکه به دیگران آسیب می‌زند نمی‌دهد، و همیشه برای کارهایی که مرتکب می‌شود، توجیه خودش را دارد. لستات بر این باور است که با هدیه دادن مرگ به کسانی که از نظر خودش ارزشش را دارند،به آنها آزادی هدیه میکند.و گمان میکند که لوییس را از یک زندگی غیر واقعی و پوشالی و فرو رفته در ابهامات و بردگی،با تبدیل وی به خون آشام نجات داده است.

 

رابطه‌ی عاطفی با یک جامعه ستیز

احتمالا نیاز به گفتن این نیست که برقراری رابطه‌ی عاطفی با یک فرد جامعه ستیز، ایده‌ی خوبی نیست. ویژگی‌های این اختلال را مرور کنیم: شخص درگیر با APD شخصی است ریاکار، خودسر، غیرقابل اعتماد، دمدمی مزاج، پرخاشگر، و سوءاستفاده‌گر.

این افراد بویی از همدلی و درک متقابل نبرده‌اند،  پس هیچ تلاشی نمی‌کنند تا شرایط عاطفی  پارتنر‌شان را درک کنند یا بدانند چه میزان آسیب به او می‌زنند. حتی اهمیتی هم نمی‌دهند و قدمی هم در راستای جبران آسیب وارده برنمی‌دارند، مگر در صورتی که لازم باشد در راستای بازداشتن شریک عاطفی‌شان از رفتن، حقه‌ای سوار کنند، که این هم فقط به نفع خودشان است.

همانطور که روزنامه‌نگار مصاحبه‌گر، دنیل ملوی(این هم از شخصیت‌های فیلم است) می‌گوید، لوییس درگیر یک رابطه‌ی سمی با لستات است و تحتِ سوءاستفاده‌ی اوست. در کمال ناباوری متوجه می‌شود که وقتی سال‌ها قبل برای بار اول با هم صحبت کردند، لوییس به نظر نسبت به لستات صاحب اختیار و خشمگین به نظر می‌رسید، اما در طول مصاحبه‌ی حال حاضرشان، لوییس با علاقه و محبت بیشتری و به عنوان رابطه‌ی رمانتیک‌تری از رابطه‌شان یاد می‌کند.

لوییس تاکید می‌کند که قربانی نبوده، اما بیایید با هم نگاهی به چرخه‌ی سوءاستفاده در وابستگی تروماتیک بیاندازیم تا به نکات بیشتری در مورد رابطه این دو پی ببریم:

 

وابستگی تروماتیک

وابستگی تروماتیک نتیجه‌ی چرخه‌ی سوءاستفاده است. روند وابستگی تروماتیک یک الگوی هفت مرحله‌ای دارد که پارتنر را در رابطه به تله می‌اندازد. در این وضعیت پارتنر به سختی می‌تواند بفهمد چطور مورد سوء‌استفاده قرار گرفته، و همینطور بیرون آمدن از رابطه و نجات یافتن را بسیار سخت می‌کند.

حالا بیایید بررسی کنیم که رابطه‌ی لستات و لوییس چطور از این الگو پیروی می‌کند:

 

  1. انفجار عشق:

رابطه اینطور آغاز می‌شود که که لستات، لوییس را در هدایا و توجه خودش غرق می‌کند. این دو لباس‌های جدید می‌خرند و به اپرا می‌روند. لستات به لوییس کمک میکند تا عضو یک کلوپ شود. لستات برای اغوا کردن لوییس حتی با زن بدکاره‌ای که مورد علاقه‌ی اوست ملاقاتی خصوصی ترتیب می‌دهد.

در نگاه اول چنین شرایطی هیجان‌انگیز و مسرّت‌بخش به نظر می‌آید، به خصوص برای مردی مثل لوییس که تا قبل از این تصور می‌کرده که پارتنرش او را نمی‌بیند.

 

 

  1. اعتماد و وابستگی:

لوییس پس از تبدیل شدن به یک خون آشام تماما به لستات وابسته می‌شود. او حتی نمی‌داند که چطور از حواس پنجگانه‌اش استفاده کند، چه برسد به اینکه چطور در دنیای انسان ها زنده بماند.

لوییس فقط لستات را می‌شناسد و فقط به او اعتماد دارد و فقط می‌تواند به او برای یاد گرفتن زندگی به سبک یک خون‌آشام رجوع کند.

لستات با پرده برداشتن از توانایی‌هایی که لوییس به عنوان یک خون‌آشام می‌تواند فرابگیرد، او را به بیشتر خواستن ترغیب می‌کند، و این تا زمانی امکان پذیر است که لوییس تحت سلطه‌ی او باشد. او پشت نقاب مشاور و محافظ لوییس پنهان می‌شود و وابستگی و اعتماد لوییس را جلب می‌کند.

 

۳.انتقاد

با افزایش نارضایتی‌های لوییس از زندگی‌شان، کاسه‌ی صبر لستات کم‌کم لبریز می‌شود. او در آغاز خطاهای لوییس را تحمل می‌کند، اما در نهایت از لوییس توقع دارد که قید احساساتی مثل غم و احساس گناه را بزند تا بتوانند از زندگی جاودانه‌شان درکنار هم لذت ببرند.

بارها و بارها لستات در مواجهه با احساسات انسانی لوییس، واکنش‌های تند و تیز نشان می‌دهد و او را تنبیه می‌کند تا وادارش کند درندگی را به این احساسات ترجیح دهد.

 

۴.فریبکاری و سرکوفت زدن

لستات تمام تلاشش را می‌کند تا لوییس را قانع کند که تمام احساسات و باورهایش اشتباه است و هر عاطفه یا دیدگاه لوییس را که با عقاید خودش همخوانی نداشته باشد، بی‌اعتبار می‌شمرد.

یکی از بهترین مثال‌ها در خصوص این تاکتیک‌های مسموم، زمانی است که لستات با یک خواننده‌ی زن رابطه‌ی کوتاه‌مدتی برقرار می‌کند و لوییس که آسیب دیده و ناراحت شده می‌پرسد:« یعنی من کافی نیستم؟»

و لستات در پاسخ با خشونت می‌خندد و می‌گوید:«من تنوع نیاز دارم عزیزم.»

و این بدترین و آسیب‌زننده‌ترین روش برای فهمان این نکته به لوییس است که رابطه‌ی آنها یک رابطه‌ی آزاد و باز است، البته فقط از یک طرف.

به این نکته دقت کنید که لستات هیچ تلاشی برای درک لویی یا همدردی با او از خودش نشان نمی‌دهد و حتی در خصوص حد و مرزهای رابطه‌شان هم هیچ صحبتی نمی‌کند. در واقع کاملا برعکس، لستات به جای شنیدن احساسات شریک عاطفی‌اش، خیلی راحت اعلام می‌کند:«اصلا حالا بهتر هم شد.» تا مکالمه را به نفع خودش جهت‌دهی کند و در نهایت هم می‌خواهد با یک بوسه سر و ته بحث را هم بیاورد.

 

۵.کناره گیری و انصراف:

لوییس به خاطر لستات از زندگی خودش کناره‌گیری می‌کند. در عین حال تمام تلاشش را می‌کند تا به اصول اخلاقی خودش پایبند بماند، اما لستات مدام او را از مسیرش منحرف می‌کند.

مثلا، لوییس به ‌خاطر مضحکه و تحقیر کردن خواننده‌ی اپرا قبل از به قتل رساندنش از لستات انتقاد کرد. اما لستات در پاسخ سر او فریاد کشید که طبیعتش را بپذیرد و برای سیر کردن خودش به او بپیوندد. او اصولا در حال دست و پنجه نرم کردن با روند ایستادگی و مقابله با دستورالعمل‌های لستات بود که با باورهای خودش در تضاد بودند.

 

  1. از دست دادن خود

لستات همه را از زندگی لوییس حذف می‌کند، خانواده، دوستان، اکثر همکارانش، و به همین ترتیب هیچکس برای لوییس نمی‌ماند تا او را متعلق به زمین و انسانیت نگه دارد. مادرش او را اهریمن خطاب می‌کند، خواهرش از او وحشت دارد، و برادرش هم که فوت شده. او تمام تلاشش را می‌کند تا حقیقت وجود خودش را حفظ کند اما آرام آرام خودش و زندگی‌اش را از دست می‌دهد.

 

  1. گیرافتادن در چرخه:

رغم تمام مقابله‌های لوییس در مواجهه با مشکلات، او سال‌ها با لستات می‌ماند و زندگی می‌کند. لستات او را به لحاظ اجتماعی منزوی، و از لحاظ مالی وابسته می‌کند و تنها منبع لوییس برای دریافت اطلاعات از زندگی خون‌آشامی نیز خود لستات است.

و به این ترتیب لوییس در چرخه‌ی این رابطه‌ی سمی گیر می‌افتد.

 

ارزیابی نهایی: اینجور آدم‌ها را ترک کنید.

 

شاید لوییس خودش را یک قربانی نبیند، و البته که نجات‌یافته کلمه‌ی بهتری برای توصیف اوست، اما رابطه‌ی او و لستات مصداق بارز یک سوءاستفاده‌ی تمام و کمال با همه‌ی هفت مرحله‌ی وابستگی تروماتیک است.

نجات‌یافته‌ها برای ترک روابط سمی درگیری بسیاری دارند، چرا که فرد سوءاستفاده کننده عمیقا قانعشان می‌کند که رابطه خوب و حتی عالی است و اگر هم در این میان مشکلی احساس می‌شود، ریشه‌ی مشکل فرد نجات‌یافته است. کسانی که در چنین روابطی اسیرند به این باور می‌رسند که زندگی و بقایشان در گرو عشق فرد سوءاستفاده‌کننده است، که البته در مورد لوییس این مسئله کاملا درست است.

 

ـ چنین روابطی را نباید ادامه داد. حتی ممکن است درمانگرها هم در پذیرش زوج‌هایی که درگیر خشونت خانگی و یا سوءاستفاده و خشونت در این سطح هستند تردید کنند.

ـ این نوع از رابطه را نمی‌توان حفظ کرد. به بیان بهتر نباید چنین رابطه‌ای را حفظ کرد. اما متاسفانه، در داستانی که ما بررسی کردیم هر دو طرف رابطه زندگی جاودانه دارند و طبیعتا به هم زدن برایشان خیلی سخت‌تر است.

 

منبع

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پیمایش به بالا