افراد تنها به این دلیل بسیار زیادند

خلق‌وخوی مردم آمریکا با تنهایی گره خورده است.

نکات کلیدی

  • تنهایی در جامعه گسترش یافته است.
  • می‌توان منشأ پیدایش تنهایی را در فلسفه‌ی فردگرایی پیدا کرد.
  • برای فردگرایی جایگزین‌هایی موجود هستند.

در سریال تلویزیونی عصر طلایی (The Gilded Age) داستان‌های نویسنده‌ی آمریکایی، هوراشیو آلجر (Horatio Alger) به تصویر کشیده شده؛ داستان‌هایی درباره‌ی صاحبان صنایعی که خود را از ورطه‌ی فقر و تنگدستی بیرون کشانده و برای خود ثروتی دست‌وپا کرده‌اند. هربرت هووِر (Herbert Hoover) سی‌ویکمین رئیس‌جمهور آمریکا به ستایش مفهوم «فردیت سفت‌وسخت (rugged individual)» پرداخته و در فیلم‌های سینمایی معروف آمریکایی، گاوچران‌هایی که تک‌وتنها به ماجراجویی می‌پردازند و تبهکارانی که در شوری عاشقانه به‌سرمی‌برند، به نمایش درآمده‌اند. مواردی که ذکر شد، همگی به این افسانه‌‌ی جاودانه‌ی آمریکایی اشاره دارند: تلاش فردی به موفقیت می‌انجامد.

در جبهه‌ی ادبی، فروش کتاب اطلس شانه بالا انداخت (Atlas Shrugged) نوشته‌ی آین رَند (Ayn Rand) که در سال ۱۹۵۷ منتشر شد، به بیش از نه میلیون نسخه رسید و هر ساله نیز بر این تعداد افزوده می‌شود تا حسادت هر نویسنده‌ای را برانگیزد. بر اساس نظرسنجی کتابخانه‌ی کنگره (Library of Congress) در سال ۱۹۹۱، این رمان بعد از کتاب مقدس به‌عنوان دومین کتاب تأثیرگذار در ایالات متحده شناخته شد. رند از این رمان به‌عنوان وسیله‌‌ای برای رواج‌دادن فلسفه‌ی خود بهره برد تا فضیلت‌های خودخواهی (The Virtues of Selfishness) را مورد پسند عامه قرار دهد؛ کتابی غیرداستانی با همین عنوان نیز به قلم او به‌چاپ رسیده است.

از اندرو کارنِگی (Andrew Carnegie) صنعتگر مشهور قرن نوزدهم گرفته تا شخصیت‌های کتاب‌های مصور کنونی، داستان این قهرمانان برای تلاش فردی ارزش و اهمیتی قائل می‌شوند و فرض را بر این می‌گیرند که افراد خودساخته هستند، موفقیت نتیجه‌ی تلاش است، شانس هیچ نقشی در این بین ایفا نمی‌کند و دنیای جمعی صرفاً مانعی بر سر راه خودشکوفایی است.

ظهور فردگرایی به‌عنوان دیدگاهی در مخالفت با هم‌رنگی نابخردانه با جامعه که می‌تواند خلاقیت و نوآوری را نیز پرورش دهد، قابل درک است.

بااین‌حال داستان‌هایی که تلاش فردی را ‌تنها عامل موفقیت می‌دانند، چیزی جز تحریف واقعیت نیستند که اثرات جانبی سهمناکی نیز به‌دنبال دارند. یکی از این اثرات، در اولویت قرار دادن آزادی شخصی بر ارزش‌های اخلاقی ضروری‌ای چون عدالت و گذشت است. فردگرایان ‌این‌گونه استنباط می‌کنند که عامل اصلی شکست، خود افراد هستند؛ چرا که روانشناسی فردگرایی سلامت به‌دنیا آمدن، دوری از حوادث و بیماری، ظاهر نسبتاً زیبا، زیستن در صلح و آرامش و فرزند اول بودن در خانواده را به‌عنوان عناصری در دستیابی به موفقیت نمی‌پذیرد؛ این در حالی است که همه‌ی این عوامل از اهمیت برخوردارند.

فردگرایی نه‌تنها افراد را تشویق می‌کند تا از پس کارهای خود به‌تنهایی برآیند، بلکه به آن‌ها گوشزد می‌کند تا در تنهایی روزگار بگذرانند. بااین‌وجود، انزوای اجتماعی و تنهایی مفهوم یکسانی ندارند. برخی افراد که به‌تنهایی زندگی می‌کنند، احساس تنهایی نمی‌کنند و برخی دیگر که از ارتباطات اجتماعی برخوردارند، شدیداً حس می‌کنند که تنها هستند. بااین‌حال، انزوای اجتماعی عاملی مهم در تشخیص تنهایی است. بر اساس گفته‌های روانشناس کریستوفر سوادِر (Christopher Swader)، آنچه که در جوامع فردگرا تفاوتی در احساس یک فرد از تنهایی خویش ایجاد می‌کند، پیوندهای دوستانه است.

وقتی آزادی شخصی بر همه‌چیز ارجحیت یابد، شکل‌گیری پیوندهای دوستانه دشوار می‌شود. جامعه‌شناس سیاسی پاول هالندر (Paul Hollander) می‌نویسد که برخی افراد در تلاش برای یافتن جایگزینی برای پیوندهای دوستانه‌ی خود، به شبه‌جوامعی روی می‌آورند که در آن تمام نیرو و تمرکز خود را بر ارزش‌های زندگی شخصی افراد مشهور می‌گذارند؛ چرا که ممکن است هم‌ذات‌پنداری با فردی مشهور «برای کسانی که از گمنامی خود در فرارند و باورشان بر این است که به اندازه‌ی کافی موردتوجه قرار نمی‌گیرند، خشنودی و رضایتی عاریتی فراهم کند.» مِل فن‌ التِران (Mel van Elteren) در سال ۲۰۱۳ این عبارت را این‌چنین تکمیل کرد: «سیاست به فرهنگی تبدیل شده که به تسخیر افراد مشهور درآمده است.»

اثرگذاری افراد مشهور در سیاست چیز جدیدی نیست، اما با جذب افرادی که دورادور و به‌شکلی غیرمستقیم بر تنهایی خود چیره می‌شوند، در میان عموم رواج پیدا کرده. مردم خیال می‌کنند که اگر هویتشان با هویت قهرمان مشهور خود گره بخورد و این‌گونه شناخته شوند، فردی شایسته و ارزشمند هستند؛ چرا که وضع و حالتی همچون این افراد برگزیده و ممتاز به خود گرفته‌اند. جالب این‌‌که در چنین مواردی، فردگرایی برخلاف انتظار ظاهر می‌شود. اگر مردم پیروی از افراد مشهور را کنار بگذارند، به پرستش قهرمانان ملی روی می‌آورند؛ اگر هم این فعالان سیاسی در کار نباشند، به پیروی از فرقه‌ها و احزاب افراطی برمی‌خیزند.

بسیاری از مدارس با علم بر این که کودکان به کسب توانایی‌هایی برای فراهم‌شدن امکان یادگیری محتاج‌اند، فرآیند یادگیری اجتماعی-عاطفی (SEL) را به‌اجرا درآورده‌اند. همانطور که استاد علوم تربیتی در دانشگاه ویرجینیا، دایان هافمن (Diane Hoffman) نوشته: «اگرچه درحال‌حاضر ارتباط میان SEL و دستاوردهای علمی است که خاطرنشان می‌شود، باید متذکر شد که این فرآیند بر آرمان‌های دیگری چون خدمت‌رسانی، اجتماع و تفاوت اقشار مختلف جامعه نیز تأکید دارد.» در مخالفت با هدف مطرح‌شده‌ی SEL مبنی بر اهمیت یادگیری چگونه روبرو شدن با روابط و مناسبات، هافمن این‌چنین ادامه می‌دهد که «اصول و قواعد پیشنهادی در این فرآیندهای برنامه‌ریزی‌شده که بر راهبردهای کنترل عواطف و رفتارها تمرکز دارد، آرمان‌های مذکور را کم‌رنگ جلوه می‌دهد تا الگوهای فردگرایی شخصیتی را بیشتر متمایز نماید.»

فردگرایی به‌قدری در فرهنگ‌‌مان ریشه دوانده که حتی نمی‌توان آن را به‌عنوان گزینه‌ای برای انتخاب در نظر گرفت. هافمن رویکرد ژاپنی‌ها در قبال رفتار نامناسب بر سر کلاس‌های درس را به‌عنوان جایگزین معرفی می‌کند. او می‌نویسد: «در ژاپن، “برون‌ریزی احساسات” مشکلی فردی به‌حساب نمی‌آید؛ بلکه نشان می‌دهد که کودک به پیوندهای عاطفی بیشتری با معلم و دیگر دانش‌آموزان نیاز دارد و بی‌شک باید ترفندهایی را برای کاهش روش‌های تحمیلی معلمین که به تفکیک دانش‌آموزان می‌انجامد، به‌کار بست. در چنین مواقعی معلمین برای پیوند دادن آن کودک با دانش‌آموزان کلاس بر تلاش خود می‌افزایند؛ شاید بتوان گفت که به او توجه بیشتری می‌کنند و امتیازات بیشتری به او می‌دهند یا این‌که از روش‌های حمایتی دیگری برای تشویق و ترغیب عواطف و احسساتش بهره می‌برند.»

فردگرایی مفهومی است ساخته و پرداخته‌ی آمریکای اوایل قرن نوزدهم؛ در این‌باره، الکسی دوتوکِویل (Alexis de Tocqueville) فرانسوی مشاهدات سفر خود به این کشور را این‌چنین شرح می‌دهد: «فردگرایی اصطلاحی نوظهور است که هر فردی از جامعه را به بریدن خویش از جمع هم‌کیشان و دور شدن از خانواده و دوستان وامی‌دارد تا پس از آن بتواند حلقه‌ی کوچکی از افراد دلخواه خود را شکل دهد؛ این‌چنین آن فرد جامعه را با کمال میل، کلاً به حال خود وامی‌گذارد.» دوتوکویل نتیجه می‌گیرد که فردگرایی «آن فرد را تا ابد به سایه‌ی تنهایی خویش می‌راند و درنهایت به او هشدار می‌دهد تا تماماً خود را در خلوت شور و احساس خویش حبس کند.»

در سوگند وفاداری به پرچم آمریکا که در سال ۱۸۹۴ نوشته شده، نشانه‌هایی از خصلت‌های انسانی پیش از فراگیر شدن فلسفه‌ی فردگرایی دیده می‌شود. اگر هرکس که این سوگند را به زبان می‌آورد (و کدام آمریکایی است که چنین نکند؟) قدری بر آن تأمل کند، شاید بتوانیم باری دیگر جدایی‌ناپذیری فرد و جامعه از هم را ادراک کنیم؛ مفهومی که بر پایه‌ی آزادی، انصاف و جامعیت بنا شده و می‌توان آن را در عبارت «اختیار و عدالت برای همه» به‌وضوح تشخیص داد.

این سوگند نشانگر آداب و رسوم میهن‌پرستانه نیست، بلکه روشی را برای بیرون‌آمدن از خلوت شور و احساس خویش ارائه می‌دهد.

https://www.psychologytoday.com/us/blog/am-i-right/202210/heres-why-there-are-so-many-lonely-people

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پیمایش به بالا